پرک درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرين مطالب
به مژگان خارهای راه رفتن
میلاد خورشید
شب چله چله و جشنهایی که در این شب برگزار میشود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی، بنیان زندگی آنان را تشکیل میداد و در طول سال با سپری شدن فصلها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیتهای خود را با گردش خورشید و تغییر فصول و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.
همره باد سر پاییزی سرنوشت من و و تو گشته جدا رهسپاری عشق من اکنون میسپارم تو را به دست خدا
برای من که دلم چون غروب پاییز است صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است . . .
به زندگی فکر کن
هیچ پیروزی بدون درد نیست و هیچ دردی بدون پاداش نیست اگر تحمل کنی و تا اخر بمونی
به گزارش گروه وبگردی20:30 مرد 95 سالهای است که از جوانی به ورزش یوگا پرداخته و در حال حاضر هم استاد این ورزش است. او معتقد است انسان به راحتی میتواند سن خود را به 130 سال برساند در حالی که همچنان سالم و سر حال است و راز آن هم در این ورزش و رژیم غذایی است. او با اینکه 95 سال سن دارد چهره و اندامی بسیار جوانتر از سنش دارد و کمتر کسی از روی ظاهر میتواند سن او را حدس بزند.
وصیت کردم وقتی مردم عینک دودیمو باهام خاک کنن؛ . . . . . . . نیست که همش نور به قبرم میباره... منم که چشام حسااااااااااااس
قاصدک شعر مرا از بر کن سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم زچشم دوستان دور یا نزدیک مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است...آی... دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای! منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم منم من سنگ تیپا خورده رنجور منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم بیا بگشای در بگشای دلتنگم حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد تگرگی نیست مرگی نیست صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است من امشب آمدستم وام بگذارم حسابت را کنار جام بگذارم چه میگویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان نفسها ابر دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهروماه زمستان است .....
پيوندها
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پرک و آدرس perk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
|||||||||||||||||
|